ناگهان آسمان بهاری شد
عشق در کوچه ها جاری شد

نور ماه مدینه را تا دید
عرق شرم ماه جاری شد

عطر شوق ملک چکید از عرش
قطره قطره چه آبشاری شد

آسمان غرق بوسه اش میکرد
گونه هایش ستاره کاری شد

آسمان خنده کرد و خانه وحی
از غم روزگار، عاری شد

روی پیشانی اش که چین افتاد
خم ابروش ذوالفقاری شد

چه صف کفر را به هم میریخت
بر دل کفر، زخم کاری شد

لحظه ها ماندگار و زیبا بود
روزها مثل روزگاری شد . . .

. . . که خدا قلب کعبه را وا کرد
و جهان غرق بیقراری شد

اسوه صبر بود و صلح و صفا
او خداوند بردباری شد