سلام گرماب

الهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

۱۸ مطلب با موضوع «امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف)» ثبت شده است

جمعه های انتظار ....

در کمال نادانی به این دعا خو کردیم و نفهمیدیم فرج ما در ظهور توست 

خیلی سرسری و از روی بازیگوشی زمزمه کردیم 

تفهیم مان نشد درک نکردیم 

از سر بی ذکری گفتیم 

و سالهای سال طی شد 

بهارهای عمرمان رفت و  زمستانش رسید 

اما تجربه نکردیم که یکبار از سر معرفت بخوانیم 

ما رها شده گانیم هر بار از سر دردهای بی دردی مان تو را خواندیم 

یکبار با شعور نخواندیم یکبار از سر نیاز نخواندیم 

و باز هم سر عادت و بازیگوشی این ذکر مقدس را زمزمه کردیم 

اللهم عجل لولیک الفرج 

نفهمی ما را به بزرگیت ببخش 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
جابر گرمابی

مولای من وقت آمدنت دیر شد...

مولای من وقت آمدنت دیر شد

بیا این دل در انتظار فرج پیر شد

بیا این جمعه هم گذشت لیکن

نیامدی آیات غربتم همه تفسیر شد

بیا در دفترم به یاد تو نرگس کشیده ام

نرگس هم از فراق تو دلگیر شد

الهم عجل لولیک الفرج

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
جابر گرمابی

گفتا تو هم از معصیت صرف نظر کن...


گفتم به مهدی بر من عاشق نظر کن
گفتا تو هم از معصیت صرف نظر کن


گفتم به نام نامیت هر دم بنازم
گفتا که از اعمال نیکت سرفرازم


گفتم که دیدار تو باشد آرزویم
گفتا که در کوی عمل کن جستجویم

گفتم بیا جانم پر از شهد صفا کن
گفتا به عهد بندگی با حق وفا کن

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
جابر گرمابی

ادا در می آوریم

دل بیقرار نیست

"ادا در می آوریم"

چشم انتظار نیست

"ادا در می آوریم"

بر لب دعای ندبه...
و دل غرق شهوت است
این انتظار نیست
"ادا در می آوریم"
آقا محب واقعی ات در میان ما
یک از هزار نیست
"ادا در می آوریم
"
۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
جابر گرمابی

یک نخ ازجامه ی احرام تو ما را کافی است

یک نخ ازجامه ی احرام تو ما را کافی است
نه که مارا همه ی خلق جهان راکافی است

پسرحضـرت نرگـس بـه جمـالت نازم 
گوهر و هر تو ما را به دو دنـیا کافی است

درمـنا یا بـه حـرم یـا عـرفات و مشعر
لحظه ای یـاد کنی ازمن شیدا کافی است

گرتو را ضی شوی ازمن همه روزم عید است
نامه ای گرشود ازسوی تو امضا کافی  است



۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
جابر گرمابی

و تو ذخیره ی خدایی که همیشه با منی...

چند گاهیست وقتی می گویم:« للهم کن لولیک الحجة بن الحسن»

 

با آمدن نام دلربایت دلم نمی لرزد؛

 

چند گاهیست وقتی می گویم:«صلواتک علیه وعلی آبائه»

 

به یاد مصیبت های اهل بیتت اشک ماتم نمی ریزم؛

چند گاهیست وقتی میگویم:«فی هذه الساعه»

 

دیگر به این نمی اندیشم که در این ساعت کجا منزل گرفته ای؛

چندگاهیست وقتی میگویم:«و فی کل الساعه»

 

دلم نمی سوزد که همه ی ساعاتم از آن تو نیست؛

چند گاهیست وقتی میگویم:«ولیا و حافظا» احساس نمی کنم که سرپرستم،

 

امامم کنار من ایستاده و قطره های اشکم را به نظاره نشسته است؛

چند گاهیست وقتی می گویم:«وقائدا و ناصرا» به یاد پیروزی لشکرت،

 

در مبان گریه لبخند بر لبم نقش نمی زند؛

چند گاهیست وقتی می گویم:«ودلیلا و عینا»

 

یقین ندارم که تو راهنما و نگهبان منی؛

چند گاهیست وقتی می گویم:«حتی تسکنه ارضک طوعا»

 

یقین ندارم که روز حکومت تو بر زمین،

 

من هم شاهد مدینه ی فاضله ات باشم؛

چند گاهیست وقتی می گویم:«وتمتعه فیها طویلا»

 

به حال آنانی که در زمان دراز حکومت شیرین تو

 

طعم عدالت را می چشند غبطه نمی خورم؛

اما چندگاهیست دعای فرج را چند بار می خوانم

 

تا هم با آمدن نامت دلم بلرزد،

 

هم در جست و جویت باشم،هم سرپرستم باشی،

 

هم به حال مردمان عصر ظهور غبطه بخورم

 

 و هم احساس کنم خدا در نزدیکی من است

 

و تو ذخیره ی خدایی که همیشه با منی...

الهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

۵ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
جابر گرمابی

هم عهد خویش هم دلت را شکسته ام...

روزی هـزار بــار دلــت راشـکـســتــه ام

بیـخود بـه انتـظار وصــــالت نـشـســتـه ام

هـر بــار این تویی که رســیـدی و در زدی

هـر بــار این مـنـم که در خانـــه بســـته ام

هر جـمـعـــه قــول میدهم آدم شـوم ولــــی

هــم عـــهد خویش هم دلــت راشکســتـه ام

۷ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
جابر گرمابی

باز آمد روز جمعه...

   بـاز  آمد روز جمعه، روز  خـوب  انتظار

                                          التهـابی نـو کنـارِ جمعه های بی شمار

         باز هم مثـل تمام جمعه ها پیداست در

                                          چارچوب قاب  دل تصویر سبز  یک  سوار

         کاش  بودی ای سوار آشنـا  تـا نشکند

                                          شــانه هامان  زیر بــار  کـوله بار  انتظار

         بی تو  ای ختم تمام جاده ها، این روزها

                                          می شود احساسمان بادرد غربت همجوار

         صد خلیج از آبنوس  رنگها درقلب ماست

                                          ای زلال  پــاک ،  ای  آبـی  دریایی  ببــار

         یک  بغل  امّن یجیب  ناب  تقدیم  شمـا

                                         کاش  مولا  پــاره  می کردی حریر استتار

        با طلوعت عاطفه گل می دهد ،سبزینگی

                                         می شود دریـای  غربت با  ظهور  تو بخار

        بافه ای از نسترن ها می شود پیراهنت

                                         پیشکش در لحظه دیدار،  یک دامن بهار

۴ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
جابر گرمابی

یا امام زمان ...

http://uploadtak.com/images/x173_506141_NZ43oDGnJ.jpg

ندیدمت که بگویم چقدر زیبایی


  نیامدی که ببینم شبیه دریایی ،


   ببین دوباره غروب است و جاده آماده


   بنا به گفته مردم غروب می آیی !


    شکوه آمدنت را ببخش به چشمانم


   بیا الهه غربت سوار صحرایی .

۴ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
جابر گرمابی

باز هم جمعه شد و چشم به در منتظرم


باز هم جمعه شد و غصّه ی من تازه شده


درد این بی خبری بی حد و اندازه شده


باز هم جمعه شد و چشم به ره مانده شدم


باز از دوری تو خسته و درمانده شدم


باز هم جمعه شد و از تو خبر نشنیدم


باز از بی خبری های دلــــم نالــیدم


باز هم درد فراقـت کـمرم را خم کرد


باز دوری تو چشمان مرا پر نم کرد


باز هم جمعه شد و چشم به در منتظرم


شاید آورد صبا از مه رویت خبرم

 اللهم عجل لولیک الفرج

۷ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
جابر گرمابی