اَلّلهُمَّ صَلِّ عَلی سَیِّدنا مُحَمَّدٌ مَا اخْتَلَفَ الْمَلَوان وَ تَعاقَبَ الْعَصْرانِ وَ کَرَّ الْجَدیدانِ وَ سْتَقْبَلَ الْفَرْقدانِ وَ بَلَّغْ رُوحَهُ وَ اَرْواحَ اَهْلِ بَیْتِهِ مِنّا التَّحِیَّهَ وَ السَّلامُ

این صلوات در منابع شیعی وجود ندارد، اما در تفسیر روح البیان که از تفاسیر اهل سنت است، این صلوات در ضمن داستانی نقل شده که آن را نقل می کنیم:

 

"آورده‏اند که کسى نزد سلطان غازى محمود غزنوى آمد و گفت مدتى بود که حضرت پیغمبر را علیه السلام می خواستم که در خواب ببینم و غمى که در دل دارم به آن دلدار غمخوار باز گویم‏

 

همه شب دیده بعمدا نگشایم از خواب

 

بو که در خواب بدان دولت بیدار رسم‏

 

قضا را سعادت مساعده نموده شب دوش بدان دولت بیدار رسیدم و رخسار جانفزاى جهان آرایش «کالقمر لیلة البدر و کالروح لیلة القدر» دیدم چون آن حضرت را منبسط یافتم کفتم یا رسول اللّه هزار درم قرض دارم اداى وی را قادر نیستم و مى‏ترسم که أجل در رسد و وام در کردن من بماند حضرت پیغمبر علیه السلام فرمود که نزد محمود سبکتکین رو و این مبلغ ازو بستان کفتم یا سید البشر شاید از من باور نکند و نشانى طلبد کفت بگو بدان نشانى که در أول شب که تکیه می کنى سى هزار بار بر من درود مى‏دهى و به آخر شب که بیدار می شوى سى هزار نوبت دیگر صلوات مى‏فرستى وام مرا ادا کن سلطان محمود به گریه درآمد و او را تصدیق کرده قرضش ادا کرد و هزار درم دیگرش بداد ارکان دولت متعجب شده گفتند اى سلطان این مرد را درین سخن محال که گفت تصدیق کردى و حال آن که ما در أول شب و آخر با توییم و نمى‏بینم که به صلوات اشتغال می کنى و اگر کسى بفرستادن درود مشغول گردد و بجدی و جهدى که زیاده از آن در حین تصور نیاید در تمام اوقات و ساعات شبانه روز شصت هزار بار صلوات نمی تواند فرستاد به اندک فرصتى در أول و آخر شب چگونه این صورت تیسییر پذیر باشد سلطان محمود فرمود که من از علما شنوده بودم که هر که یکبار بدین نوع صلوات فرستد که (اللهم صل على سیدنا محمد ما اختلف الملوان إلخ) چنان باشد که ده هزار بار صلوات فرستاده باشد و من در أول شب سه نوبت و در آخر شب سه کرت این را مى‏خوانم و چنان می دانم که شصت هزار صلوات فرستاده‏ام پس این درویش که پیغام سید أنام علیه الصلاة السلام آورده است گفت آن کریه که کردم از شادى بود که سخن علما راست بوده و حضرت رسول علیه الصلاة و السلام بران گواهى داده".

حقى بروسوى، اسماعیل، تفسیر روح البیان، ج 7، ص 234، دار الفکر، بیروت، بى تا.